نام رمان: دژکوب
نویسنده: مدیا خانوم
تعداد صفحات: 455
خلاصه رمان:
بهراد ، مرد زخم دیده ایست که فقط به حرمت یک قسم آتش انتقام را روز به روز در سینه بیشتر و فروزان تر میکند.. سرنوشت او را تا لبه ی پرتگاهی پیش میبرد که در آن سوی آن چیزی جز تاریکی نیست..
بی آنکه بداند این بار تاریکی همان روشنایی صبح زندگی اش بوده که حالا جای به شب داده..
بخشی از رمان :هوا سرد بود ، آسمان میغرید و ابرهای سیاه بی وقفه میباریدند.. میانِ کوچه ی تنگی در شهرِ مه گرفته از سرمایِ آذر ماه ، تنها صدای شالاپ و شلوپِ دویدنِ او بود و تپش های بی وقفه ی سینه اش..
نمیدانست اینجا کدام جهنمی از تهران است.. قبلا اینجا آمده بود؟ نیامده بود؟ اصلا این خراب شده را دیده بود؟؟ کوچه های تنگ و تاریک.. مگر میشد حتی یک نفر هم از این خانه ها بیرون نیاید؟ اصلا مگر ساعت چند بود؟