نام رمان: رویا فروش
نویسنده: R.ar
تعداد صفحات: 288
بخشی از رمان:
برف ریز و یک دستی می بارید. از آن برف هایی که مامان همیشه می گفت قصد ماندن دارد. نیکا خیلی سخت حواسش را روی کتاب ادبیات متمرکز می کرد اما نگاهش، مثل بیست و چهار جفت نگاه دیگر گاهی به سوی پنجره متمایل می شد و شوقی پچگانه زیر پوستش می دوید.
دبیر ادبیات بر خلاف طبع لطیف درسش، خشن و سختگیر بود و با چشم غره های مداوم کارش را پیش می برد. انگار نه انگار برف می بارید!
سوده کلافه روی نیمکت جا به جا شد و دست از سایه زدن گلی که روی میز کنده بود برداشت: حالم از استعاره بهم می خوره.