



نام رمان: سالهای بدون من
نویسنده: کوثر غفاری
تعداد صفحات: 160
خلاصه رمان:
در رمان سالهای بدون من ریسه های احساس در هم تنیده اند تا ماجرایی شگفت را روایت کنند.
کوثر غفاری کوشیده تا فضای خشک و خشن را را با شاعرانه های لطیف درآمیزد تا قصه ای متفاوت را خلق کند.
رمان مکاتبه ای که با ناپدید شدن یکی از قهرمانان داستان ، ماجراجویی های منحصر به فردی را به تصویر میکشد.و با پایانی غیر منتظره مخاطب را درگیر میکند.
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام رمان: دیروز و امروز
نویسنده: سامرست موآم
مترجم: ایرج پزشکزاد
تعداد صفحات: 274
خلاصه رمان:
سامرست موام یک داستان سرای انگلیسی میباشد، او با ارائه این داستان علاوه بر بخشی از زندگی نیکولو ماکیاولی سیاست مدار توانای دوره ی رنسانس ایتالیایی را به تصویر کشیده ، اشفتگی ها و دسته پردازی ها و فریب بازی های سیاست کارانه در دوران رنسانس را به نمایش در اورده.
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام رمان: عشق زندگی است
نویسنده: سامرست موام
مترجم: سوسن افشار
تعداد صفحات: 411
درباره کتاب:
اگر عشق زندگی است،این داستان را میتوان پیروزی عشق در مقابل زندگی نامید.
برتا در پایان یک روز غم انگیز از پنجره به بیرون نگاه میکرد. آسمان خاکستری رنگ و ابرها متراکم بودند.جاده ی متروکه ای که به دروازه منتهی میشد با بادهای تند پاک شده بود و برگ های درخت نارون دو سوی جاده ریخته شده بود....
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام رمان: خانه ییلاقی
نویسنده: سامرست موام
مترجم: جواد امامی
دسته بندی: رمان خارجی
تعداد صفحات: 100
درباره رمان:
دانلود رمان خانه ییلاقی نوشته سامرست موام زاده 25 ژانویه 1874 داستان نویس و نمایشنامه نویس انگلیسی میباشد.
او در سال 1874 زمانی که پدرش در سفارت انگلیس در پاریس مشغول به کار بود به دنیا آمد .
سال 1927 سامرست در جنوب فرانسه رحل اقامت افکند و تا سال 1965 یعنی تا زمان مرگش در همانجا زندگی کرد.
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام کتاب: نمایشنامه جزیره گنج
نویسنده: حسن سالار منش
دسته بندی: کتاب هنری
درباره کتاب:
دانلود نمایشنامه کمدی جزیره گنج کتاب نمایشنامه کمدی جزیره گنج نوشته حسن سالارمنش است. سالهای پیش ناخدا آبل تاسمان پدربزرگ مادری کاپیتان جیمز کوک که عضو نیروی دریایی انگلستان بوده، گنجی را به سرقت برده و در جزیره دوردست پنهان کرده است. آبل تاسمان شریک خود را به قتل میرساند و او را کنار گنج دفن میکند، ولی به خاطر نظارت شدید نیروی دریایی انگلستان نتوانست آن گنج را با خود به کشورش بیاورد، تصمیم گرفت سالهای بعد و در فرصتی مناسب با کشتی شخصی خودش آن گنج را تصاحب کند. اما سالهای بعد دیگر نتوانست به آن جزیره سفر کند، از این رو نقشه گنج را به نوه خود یعنی مادر جیمز کوک بزرگ میدهد.
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام رمان: مثل همیشه
نویسنده: هوشنگ گلشیری
ژانر: رمان PDF
درباره رمان:
دانلود رمان مثل همیشه گلشیری به سال ۱۳۱۶ در اصفهان به دنیا آمد. در کودکی همراه با خانواده به آبادان رفت. خود وی دوران زندگی در آبادان را در شکلگیری شخصیت خود بسیار موثر میدانست. در سال ۱۳۳۸ تحصیل در رشتهٔ ادبیات فارسی را در دانشگاه اصفهان آغاز کرد. آشنایی با انجمن ادبی صائب در همین دوره نیز اتفاقی مهم در زندگی او بود. گلشیری کار ادبی را با جمعآوری فولکلور مناطق اصفهان در سال ۱۳۳۹ آغاز کرد. سپس مدتی شعر میسرود. خیلی زود دریافت که در این زمینه استعدادی ندارد، بنابر این سرودن را کنار گذاشت و به نگارش داستان پرداخت.وی بعد از مدتی همراه با تعدادی از نویسندگان نواندیش جلسات یا حلقهٔ ادبی جُنگ اصفهان را پایهگذاری کرد.سرانجام گلشیری در سن ۶۱ سالگی بر اثر ابتلا به بیماری مننژیت که نخستین نشانههای آن از پاییز ۱۳۷۸ خورشیدی پدیدار شده بود در بیمارستان ایرانمهر درگذشت. او را در امامزاده طاهر شهر کرج به خاک سپردند.
برای دانلود رمان به ادامه مطلب بروید...

نام : تک بیت های آواره شعر من
نویسنده: زینب میشی
تعداد صفحات: 77
قسمتی از کتاب:
ز سر موی سپیدم کرده غوغا
ولی دل همچنان عاشق ، ندارد هیچ پروا
***
تا شنید از من که عاشق پیشه ام
رفت و سوزاند از بیخ او ریشه ام
***
رفاقت قد یک ارزن نمی ارزد
اگر با دوست صد رنگ و دغل باشی
***
کاسه ی صبر مرا اندازه ایست
با تو گر ایوب گردم باز صبرم کم است
***
جام من خالی شد از مهرت رفیق
پُر کن این مینا که امشب ؛ مست از مهرت شوم
نام رمان: او یک زن
نویسنده: چیستا یثربی
تعداد صفحات: 646
خلاصه رمان:
ینگونه شروع می شود : هجده سالم که بود ، عاشق رییسم شدم … خیلی ساده اعتراف می کنم ، چون خیلی زیاد عاشقش شدم . روز مصاحبه ، چند نفر رو گلچین کرد که خودش ازشون مصاحبه بگیره . همه شون زیبا به نظر می رسیدن . کلی به خودشون رسیده بودن . من ساده بودم . با همون مانتوی کتون و شلوار جین همیشگیم . نمی دونم چرا منم بین اونا انتخاب کرد ! نوبت من که رسید ، کمی استرس داشتم . بچه نبودم . مصاحبه های شغلی زیادی داده بودم و چون پارتی نداشتم ، رد شده بودم . سرش روی کاغذ بود . موهایش خرمایی . بدون اینکه سرش را بلند کند ، گفت : مجرد یا متاهل ؟ گزینه سومی نبود ؟ نفس عمیقی کشیدم و با قاطعیت گفتم : مطلقه ! سرش را از روی کاغذ بلند کرد ، گفت : خیلی جوانید ! تازه متوجه شدم چشمانش بین سبز و خاکستریست و چقدر آشناست ! جوان بود . شاید هفت هشت سالی بزرگتر از من ! گفتم جوان ؟ ممکنه ! در فرم نوشت : مطلقه ! بچه نبودم . شانزده سالگی ، از راه دور ، مرا به عقد یکی از اقوام پولدار پدری درآورده بودند و بعد ، سوتم کرده بودند استرالیا پیش او … وقتی فهمیدند بیمار است و به حد مرگ ، زنش را کتک می زند و کارهای دیگری هم می کند ، به کمک وکیل استرالیایی ، طلاقم را از او گرفتند و برم گرداندند ایران ! یک خانواده ی پنج نفره بودیم . پدر ، مادر ، برادر بزرگتر ، خواهر کوچکتر و من که وسطی بودم . قوم و خویش مقیم استرالیای ما ، از عکسم خوشش آمده بود و مرا بدون دیپلم ، ندیده ، خواستگاری کرد ! توی عکسها جنتلمن ، پولدار و خوش تیپ بود . پدر می گفت : دیگر بهتر از او پیدا نمیکنی ! یکسال بعد که برگشتم ، در فرصت کوتاهی صبح تا شب ، درس خواندم و دیپلمم را گرفتم . پدرم همیشه می گفت
برای دانلود این رمان به ادامه مطلب بروید...